طرح

گفتگو روی مسایل فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

طرح

گفتگو روی مسایل فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

نیازبه ساختار های جدید

1 - سی سال جنگ و اثر آن بر جامعه هزاره

2- قشر جدید سربر آورده از این دوره

3- نیازهاو چالشها

4- جمع بندی

سی سال جنگ در افغانستان اثرات شگرفی را برمردم افقانستان به طور عموم و جامعه هزاره به طور خاص به جا گذاشت. مردم افغانسان در طی این مدت جنگ های جانفرسا و پرهزینه ای را جنگیدند، کشته دادند، مهاجر شدند ازهمه مهتر اثرات روانی و اجتماعی است که جنگ و حوادث این سالها به همراه داشت.

افغانستان طی این سالها تبدیل به میدانی جنگی شده بود بین قدرت های بزرگ دنیا، کشورهای منطقه و بالآخره نابسامانی های و تنش های نهفته در دربرون و همین طور درروابط جامعه درون افغانستان. این جنگها و رقابت ها میلیون ها کشته و زخمی به جا گذاشت ، زیرساختهای نیمه بند سیاسی و اقتصادی در کشور را درهم ریخت. ازهمه مهمتر تاثیرات روانی جنگ است که سالها باید تا بهبود و درمان یابد. از نظر اجتماعی نیز ضوابط کما بیش نهادینه شده در جامعه افغانی درهم لرزید و مورد سوال قرار گرفت. مشروعیت های سنتی و اقتدارهای تحکیم شده در یک فرایند طویل دیگر ازبنیان دیگر گون شد، و پدیده ای قدرت با تاثر از فرهنگ جنگ تعریف خاص خودرا یافت. مهاجر تولد و بزرگ شده در کشور های دیگر اثرات خودرا داشت و نسلهای برگشته از دیاران دیگر حالا دیگر اثرخاص خودرا برفرهنگ درون افغانستان می گذارند.

 

واما برای هزاره هااین سی سال  در کنار همه ای زجر ها و بدی هایش فرصتی بود برای تحرک و آب شدن یخهایی که طی قرون متمادی این مردم رادرسکوت فرو برده بود. هزاره ها به شکل سنتی در یک قسمت کوهستانی مرکز کشور محصور شده بودند و به دلایل استبداد سیاسی، بستگی فرهنگی ، فقر و غیره داشتند یک زندگی قرون وسطایی را تجربه می کردند. فروبستگی و انحصار تاحدی بود و که سفر تا قندهار برای یک فرد هزاره گاهی بزرگترین چالش زندگی پنداشته می شد و از نظر فرهنگی نیز بی سوادی عام و یک فرد واحدی بنام ملا گاهی درکنار کاردکرد دینی و مذهبی ناگزیر باید طبابت و خیلی چیزهای دیگر را برای مردم اجرا می کرد. جنگ ، جهاد و مهاجرت باعث شد که هزاره ها را فرصت یابند تا در کنار شرکت در جنگ مقدس ذهنیت های خورا تغییر دهند. مهاجرین هزاره به شکل فزاینده به مکتبها و دانشگاه ها روی می آوردند و در داخل نیز مراکز آموزشی روند رشد و بیشتر نادین محوری را پیش رو می گرفت. این روند تا جایی بود که در پایان دوره طالبان تنها از ولسوالی جاغوری چند صد دانشجو سالانه وارد دانشگاههای افغانستان می شدند. این رویداد با این تناسب در تاریخ افغانستان سابقه نداشت.

تحرک های حاصل جنگ و تغییرات به وجود امده پس از سقوط طالبان باعث شد که تعداد زیاد از جوانان هزاره از نعمت سواد بهره مند شود، یک تعدادی نیز تحصیلات شان را تا مقطع لسانس تکمیل کردند حتی بعضن با استفاده از بورسها به خارج رفتند و تحصیل کردند و یا هم در حال تحصیل اند. این تعداد از جوانان امروزه قشری را به وجود می آورند که از جهاتی مختلفی از اقشار دیگر جوامع خویش تفاوت دارند. اینها تا جایی از حوادث سایر قسمت های جهان آگاهند، تاریخ را کما بیش میدانند و نگرانی و امکانات فراروی افغانستان به تحلیل می گیرند. از سویی این نسل به دلیل تجارب و خاطرات جنگ و کشمکش از یک سو و قرائت نسبتن متفاوت از خود و جهان فرق خاصی دارد باقشر دیگری که سردمدارن جنگ بودند یا هم پخته شده دردرون جنگ هستند. فرق اساسی ای که جهت گیری ذهنی است که تا جایی زیاد دین زدایی شده است و یا دست کم به آن شدت و حدت مذهبی نیست که هزا ره ها به طور سنتی به آن موصوف بودند.

ساختار فرسوده اجتماعی به هیچ وجه با آرمان ها و نیاز هایی قشر یاد شده هم نوا نیستند. نهاد ها وسازمان هایی که به شکل تاریخی وظیفه ای اجتماعی سازی و فرهنگی سازی را در هزاره جات به عهده داشتند بسیار ساده و ابتدایی بودند. این نهاد ها تا جایی زیاد طی سالیان جنگ و تحولات دگرگون شدند، از جانب دیگر مردم افغانستان به طور عام تجربه برخوردار بودن از نهاد ها وسازمانهای عصری را نداشته است. این جاست که امروزه جای تشکلاتی که نیازهای قشر تحصیل کرده و یا درحال تحصیل جامعه هزاره را برآورده سازد خالی به نظر می آید. به دلیل عدم تجربه و ناپختگی اجتماعی-فرهنگی تحصیل کردگان هزاره قادرنبوده اند که خودرا در سازمانها و تشکلات منظم و عصری سازمان دهند. این کمبود به درجه حاد است که امید هارا برای ادامه فرایند بازشدن و تکامل جامعه هزاره کمرنگ می کند.

قشر دانش آموخته و جوان مورد بحث از جانب دیگر درکنار چالش های بزرگ برونی دردرون جامعه هزاره به رقبای سرسخت وصاحب منافع مواجه است. رقبای سنتی به مراتب پخته تر ، کارکشته تر و از سویی برخوردار از اقتصاد جهاد-جهل اند و با چنگ و دندان شکل گیری هر نوع حرکت مدرن تر و امروزی تر را که مشروعیت و صلاحیت شان رامورد سوال و تهدید قرار دهند مقابله می کنند. چالش بزرگی دیگر ناپختگی و تک روی شدیدی است که هرنوع حرکت منظم سیاسی-فرهنگی را درجامعه مهار می سازد.

جامعه برآمده از درون چندین سال جنگ، تحول و تغییر بدون شک نیاز مند ساختار ها و سازمانهای است که بتواند نیازهای مردم را برآورده سازد و ازجانبی زمینه را برای ساختن کشورباثبات فراهم سازد.این سازمانها می توانند نقش بزرگی را در کانالیزه و سازماندهی نیروهای جوان ایفا کنند وازسویی در حرکت دادن افغانستان بسوی عصری ترشدن سهم مفید بگیرند.