طرح

گفتگو روی مسایل فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

طرح

گفتگو روی مسایل فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

بحران رهبری

هر جامعه و گروه انسانی چه بزرگ و چه کوچک برای رسیدن به مقاصد و برآورده ساختن نیاز های جمعی خویش به رهبری نیاز دارد. رهبری نقشیست برای درک روشن نیازهای رهبری شدگان و همینگو نه برجسته ساختن آرمانها و منافع شان و تلاش برای تکافوی نیازها و حفاظت و تحقق منافع جمعی. 

نقش رهبری را در جوامع مدرن نهادها، سازمانها و اندیشه های گاهی نه متمرکز ایفا می کنند. آنان اند که زنگ احتیاجات پیدا پنهان مردم را به صدا در می آورد و دیدگاه  می آفریند و یا آنر انعکاس می دهد. بازیگران این نقش بستر را فراهم می کند که دردرون آن منافع و آرمان ها مردم رفته و کانالیزه می شود و به این ترتیب با ایجاد توازن بین ضرورت ها و منابع زمینه برای تشخیص اولویت های جمعی فراهم می سازد. در یک کشور پیشرفته و منظم وضع کما بیش ازین قرار است، اما در کشورها از هم گسیخته و مانده در دام هرج و مرج وضعیت این گونه نیست و در بسیاری موارد تشخیص رهبری و اینکه کیها و چه گونه نقش رهبری را به عهده می گیرد آسان نیست. به هر حال همیشه می تواند خطوطی را تشخیص داد که جهت دهنده فکر ، خواستها  و احساسات مردم است. چیزی که هست این است که در یک جامعه هرج و مرج زده تشخیص اولویت ها و سوق دادن موثرداشته ها بسوی برآورده شدن نیازها دشوار و ناممکن می شود. 

در جامعه هزاره ویا بهتر بگویم گروهی قومی افغانستان که بنام هزاره ها معروف اند هرج و مرجی حکمفرما است که معلوم نیست مردم را به کجا می برد. بدون شک این هرج و مرج ناشی از وضعیست  کل کشور را رنجور ساخته و خود داستانیست طولانی. هزاره هادر طول تاریخ توسط خطوط فکری ای رهبری شده اند که  حالا به شدت دست خوش رنگ باختن است و کفایت و کارایی آن گویی مورد سوال است.خط مذهبی- قومی ای که هزاره هارا با هم پیوند میدا د و در هر فرصتی خودرا با ظهور شخص یا اشخاصی تبارز میداد حالا نیاز شدت به تحول پذیری دارد که بدست فرد و افراد برخاسته از درون جامعه مورد نظر. هزاره به شکل امروزه قادر نیستند خودرا درگرد محورواحدی و برمبنای خاست های مشترک شان در میدانهای مختلف سیاسی-اجتماعی بیارایند _گذریم از پسندیده بودن یا نبودن این کار در متن افغانستان. 

رهبری سنتی همانگونه که ذکرش رفت دیگر قدرت بسیج نیروهارا ندارد و رهبری جوانی که بتواند جایی پایی باز کند هم تاهنوز مجالی ظهور نیافته است چرا این کار نشده است و چگونه باید باید این خلا پر شود................

نظرات 2 + ارسال نظر
بامیانی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ

دو چیز قابل یادآوری است:
اول؛ اینکه تضاد در این نوشته به شدت وجود دارد. از طرفی در عنوانش آمده که بحران رهبری. این به آن معنی است که باید رهبر داشته باشیم تا یک جامعه را رهبری کند (که به نحوی-هرچند نامطلوب- آنرا در جامعه کنونی هزاره ها ما داریم) و در متن آمده که اصلاً شیوه رهبرداری که هزاره ها در پیش داشته است، غلط بوده و این خط فکری در حال رنگ باختن است.
دوم؛ پرسش این است که در نبود ساختار فعلی، چگونه ساختاری ممکن است هزاره ها را به سوی رسیدن به اهداف مورد نظر رهنمون می سازد. منظور مستقیم، روشنفکران هزاره است که در زمان خلق و ... ظهور کردند که به مراتب وضعیت هزاره ها در آن دوران بدتر از اکنون بوده است.
البته بیاد داشته باشیم که ساختار دینی-مذهبی جامعه ما، سکولارها و لائیک ها را بر نمی تابد و رسیدن به دموکراسی در جامعه افغانستان به طور کل و در جامعه هزاره به طور خاص، کاری است زمان گیر!
بهروز باشید

بغون یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ق.ظ

بامیانی عزیز تشکر ازینکه سرزدید. نمیدانم من که تناقض نمیدیدم که این گونه نوشتم، شایدشما درست می فرمایید. چیزی که می خواهم این جا اضافه کنم این است که منظور من رهبری است نه رهبر. من نگفته ام چیزی غلط بوده نمی دانم این را از کجا آورده اید. در بخش دوم نظر تان فکر کنم که نظر تان ناشی از حاکم بودن یک قالب کلیشه ای بر فکر و روان اکثر ما هاست. من از روشنفکر و لائییک و نمیدان چه های دیگر چیزی نمی خواستم بگویم. من از یک رهبری سالم می خواستم بنویسم که نمی تواند لزومن برضد ارزشهای جامعه بایستد.شاد باش عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد