طرح

گفتگو روی مسایل فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

طرح

گفتگو روی مسایل فرهنگی-اجتماعی-سیاسی

تلاش

یک عم تلاش کرده، خاک خورده ، تعصب ورزیده، شوخی کرده،کتاب خوانده و...هفتاد سال عمرنازنین را ثانیه به ثانیه قدم زده بتی ساخته که روی دستانش به روی همگان می کشد. فردا می میرد ،مال هنگفتی برای فرزندانش به ارث می گذارد، ارثیه ای ازگندیدگی هم نزد هستی به ودیعه دفن می کند. در حیرتم چه گونه می توان این کوچه کثیف را پاک کرد آخر کسی باید خساره بپردازد. 

یک بیداری

وقتی همه بیدار شوند. صبح شده باشد و نسیم سبز سحر از لای پرده های اتاقت بوی عکاسی پاش دهد. وقتی صبح در تنبلی یک ظهر بی رمق کلیشه ای نشده باشد. بهار هم باشد، کسی به هوای رسیدن آن کاخهای موهوم سرنوشت تمام روزدیوانه وار عکسهای آنرا نخورد- خاک نبلعد بل هوای امید ریز بهاری استشمام کند.

چه سخت است این مرز را درحال عبور  دیدن، چه قدر زیباست شانه های مسئولیت پروریدن و خود تا آن فرامرزها "به مژگان خاک ره چیدن و رفتن". زیبایی این سختی را باید به احساس نشاند، باید بیدار شد. باید جریان زمان را لمسید وفریاد های خفته ای قرن را از ژرفای قلب بویید.

من چکمه ای ماندن در گل را ندارم، من پا برهنه ام. مثل یک شبه باید تا برقله های بیم بامداد سرداد. من می خواهم من و تو کوله بار کثیف دیگرانرا هم شسته و سبکتر کنیم- خیلی چیزها ارزش زخمهای برجا مانده از طناب برسینه و بازوها راندارند. تیز تر برویم برادر روز ناوقت است...

مسئولیت

اجتماعی بودن و سیاسی بودن یکی از خصیصه های انسانها است. گر چند اجتماعی بودن را می توان در حیوانات هم دید اما این ویژگی در انسانها به مراتب پیچیده تر و پیشرفته تر است. در حقیقت چالش اساسی زندگی بشر همانا رابطه بین ذهنها و روانهای افراد است که تبارزدهنده ای اراده، میل، مهارت و اندیشه انسان است. هر یک ازین خصایص فطری بشر است که در کناکنش اجتماعی بارور و پروده میشود. به هراندازه که رابطه ای بینا فردی دروضعیت های پیچیده آموزش و پالایش داده شود به همان اندازه اجتماع انسانها به سوی نظم ارادی و توانایی های گوناگون به پیش می رود. تا جایی که هنجارهای بر آمده از تجارب و تلاش یک نوع مکلفیتی را به وجود می آورد که نظم جامعه را تضمین می کند. این تضمین گاهی سازمانها و سامانه های بیرونی را به وجود می آورد که می توان آنرا شکل سیستم های قضایی و قانونی  همینطور سامانه های تطبیق و تنفیذ قانون در هر کشور متمدنی دید. گاهی هم مکلفیت چنان جاافتاده و درونی می شود که لازم نیست کسی حتی در تطبیق آن از بیرون اقدام کند درین صورت ما مسئولیت اخلاقی و مدنی انسانها را می بینیم. در هر حال برای پاس داشت اصلی و هنجاری اگر بین هردونوع شکل تضمین جمع شود احتمال احترام و بالا داشت هنجارها و اصول بالا می رود.

اراده و اندیشه اگر پروده نشود مهارت نظم پذیری راهم ندارند. عزت نفس ، اجتماعی بودن و احساس کنترول زندگی خودی در این صورت به شدت سقوط می کند. در حالت حاد اجتماع منتج هم به سوی جنگلی بودن تمایل دارد. دلیل آن این است هر اراده ای باید پرورده شود و هراندیشه ای هم باید آموزش داده شود، هردوی این دو عملیه نیاز مند بستری است که آزادی را در خویش ضمانت کرده است. در غیاب اینها مسئولیت هم معنی ندارد همین طور سیاسی و اجتماعی بودن افراد هم به شدت رنگ می بازد. چه گونه می توان ارده ای ناپروده را و اندیشه ای مدرسه ندیده را به شکل فوق العاده در یک مدت کوتا ه با برنامه ها و فعالیت هایی پرودو  آموزش داد؟- گذشته را جبران کرد...

بحران رهبری

هر جامعه و گروه انسانی چه بزرگ و چه کوچک برای رسیدن به مقاصد و برآورده ساختن نیاز های جمعی خویش به رهبری نیاز دارد. رهبری نقشیست برای درک روشن نیازهای رهبری شدگان و همینگو نه برجسته ساختن آرمانها و منافع شان و تلاش برای تکافوی نیازها و حفاظت و تحقق منافع جمعی. 

نقش رهبری را در جوامع مدرن نهادها، سازمانها و اندیشه های گاهی نه متمرکز ایفا می کنند. آنان اند که زنگ احتیاجات پیدا پنهان مردم را به صدا در می آورد و دیدگاه  می آفریند و یا آنر انعکاس می دهد. بازیگران این نقش بستر را فراهم می کند که دردرون آن منافع و آرمان ها مردم رفته و کانالیزه می شود و به این ترتیب با ایجاد توازن بین ضرورت ها و منابع زمینه برای تشخیص اولویت های جمعی فراهم می سازد. در یک کشور پیشرفته و منظم وضع کما بیش ازین قرار است، اما در کشورها از هم گسیخته و مانده در دام هرج و مرج وضعیت این گونه نیست و در بسیاری موارد تشخیص رهبری و اینکه کیها و چه گونه نقش رهبری را به عهده می گیرد آسان نیست. به هر حال همیشه می تواند خطوطی را تشخیص داد که جهت دهنده فکر ، خواستها  و احساسات مردم است. چیزی که هست این است که در یک جامعه هرج و مرج زده تشخیص اولویت ها و سوق دادن موثرداشته ها بسوی برآورده شدن نیازها دشوار و ناممکن می شود. 

در جامعه هزاره ویا بهتر بگویم گروهی قومی افغانستان که بنام هزاره ها معروف اند هرج و مرجی حکمفرما است که معلوم نیست مردم را به کجا می برد. بدون شک این هرج و مرج ناشی از وضعیست  کل کشور را رنجور ساخته و خود داستانیست طولانی. هزاره هادر طول تاریخ توسط خطوط فکری ای رهبری شده اند که  حالا به شدت دست خوش رنگ باختن است و کفایت و کارایی آن گویی مورد سوال است.خط مذهبی- قومی ای که هزاره هارا با هم پیوند میدا د و در هر فرصتی خودرا با ظهور شخص یا اشخاصی تبارز میداد حالا نیاز شدت به تحول پذیری دارد که بدست فرد و افراد برخاسته از درون جامعه مورد نظر. هزاره به شکل امروزه قادر نیستند خودرا درگرد محورواحدی و برمبنای خاست های مشترک شان در میدانهای مختلف سیاسی-اجتماعی بیارایند _گذریم از پسندیده بودن یا نبودن این کار در متن افغانستان. 

رهبری سنتی همانگونه که ذکرش رفت دیگر قدرت بسیج نیروهارا ندارد و رهبری جوانی که بتواند جایی پایی باز کند هم تاهنوز مجالی ظهور نیافته است چرا این کار نشده است و چگونه باید باید این خلا پر شود................

انتخابات و سرنوشت

موعد ثبت نام نامزدان انتخابات پارلمانی در افغانستان عنقریب رو به اتمام است. یکی ازدوستان خوب در همین روزها تصمیم گرفته شده است (از جانبی حزب نما) که در انتخابات به عنوان نامزد از ولایت کابل ایستاد شود. دوستم جوان است و تا مقطع ماستری دانش دارد می خواهم پیروز شود. من به فراهم شدن تشکلات جوان ، همسو با سیاست عصری و اصل شهروندی فکر می کنم. حزب و سازمان برآمده از کشش و کنش های قبیلوی- سنتی به نظر من مارا به طرف بحران میبرد، لذا با وجود توجه کردن به حقایق امروز نیاز گردهم آیی قشریست آگاه، دلسوز و دور نگر که می تواند برآیندهای منفی دردو محرومیت را کم رنگ تر کرده و عقلانیت را وارد سیاست و اجتماع نماید. به وجود آمدن این حرکت در بین هزاره ها بیشتر مساعد است آنچه فعلن لازم است آسیب شناسی حرکت های تاریخی ماست و همینگونه چندتا چشمی دورنگرتر.....